
Crash
ژانر: دراما
مدت:
۱ ساعت و ۴۰ دقیقه
رده بندی
سنی: R
زمان اکران: ۶ می ۲۰۰۵
بازیگران:
Sandra Bullock, Don Cheadle, Matt Dillon, Jennifer Esposito, William Fichtner, Brendan Fraser,Terrence Dashon Howard, Ryan
Phillippe, Thandie Newton
کارگردان: Paul Haggis
تهیه
کنندگان: Cathy Schulman, Don Cheadle
نویسندگان:
Paul Haggis, Robert Moresco, Lion Gates Films
مسئلهای سالها و
بلکه قرنهاست انسانها
با آن درگیر هستند: نژادپرستی.
جالب اینجاست که همه آنرا
بد تلقی میکنند و نمیخواهند
حتی اسمش را به زبان بیاورند
در حالی که شاید ناخواسته
و ناخودآگاه با آن درگیرند.
همیشه احساس عدم امنیت
باعث بیاعتمادی نسبت
به افراد نژاد دیگر و در
نتیجه سوتفاهمات شده
و علی رغم ماسک بشردوستانه
جهان امروز، این مشکل
همچنان باقیست. Crash فیلمیست
با این مضمون شاید تکراری
اما با شیوه و پیامی کاملا
جدید. فکر میکنم برای
هر کسی با هر نژاد و تفکری
دیدن این فیلم لازم باشد.
شاید همانطور که منتقد
این فیلم آرزو کرده است
حداقل تنها اندکی در نگرش
ما به انسانهای دیگر تغییر
حاصل شود و انسانهای
بهتری باشیم. بدانیم که
در هرجا با هر ملیت و نژاد
و دین و تفکری انسانیم.
Chicago Sun Times
امتیاز: 5/5
BY ROGER EBERT / May
5, 2005
Crash داستانهای زنجیرهای
را نقل میکند از سفید
پوستان، سیاه پوستان،
لاتینها، کرهایها،
ایرانیها، پلیسها،
خلافکاران، ثروتمندان
و فقیران، قدرتمندان
و ضعیفان، که همگی به نوعی
با نژادپرستی تعریف شدهاند.
همگی قربانیانیش هستند
و در عین حال همگی مقصر.
بله، گاهی زیر پایش میگذارند
هرچند هرگز به این سادگیها
نیست. حرکات منفی آنها
ممکن است غریزی باشد و
حرکات مثبتشان خطرناک.
و چه کسی میداند دیگری
چه فکر میکند؟
نتیجه فیلمیست فوق
العاده جذاب؛ سریعا متوجه
میشویم که شخصیتها
چه کسانی هستند و زندگیشان
چگونه است، اما هیچ نمیدانیم
چگونه رفتار خواهند کرد
چرا که بیشتر این رفتارها
کاملا تصادفیاند. بیشتر
فیلمها همان همیشگیها
را نمایش میدهند؛ فرم
را میشناسیم و به دنبال
تفاوتها هستیم. Crash فیلمیست
آزاد، که هر چیزی ممکن
است در آن روی دهد. از آنجا
که این شخصیتها را دوست
داریم فیلم توانایی عجیبی
در درگیر کردن ما با خود
دارد.
Crash توسط Paul Haggis کارگردانی
شده کسی که فیلمنامهاش
برای Million Dollar Baby به دریافت جایزه
آکادمی انجامید. او داستانهایی
را بر اساس تصادف و شانس
به هم ربط می دهد. مانند
زندگی شخصیت Pinballs. فیلم اینطور
فرض کرده که اکثرا تعصب
و خشم را در برابر اعضای
گروه دیگر احساس میکنند
و نتیجه این احساسات را
مشاهده میکنند.
موردی که بارهاو بارها
اتفاق میافتد این است
که پیش فرضهای این افراد
مانع از این میشود که
در واقع فردی را که در مقابلشان
ایستاده ببینند. فردی
ایرانی(Shaun Toub) عرب تلقی میشود
در حالی که ایرانیها
از نژاد پارسی Persian هستند.
این ایرانی و همسر سفیدپوست
وکیلی (Sandra Bullock) فکر میکنند
که یک قفلساز آمریکایی-
مکزیکی(Michael Pena) یک گانگستر
و کلاهبردار است در حالی
که در اصل او مرد خانواده
داری است.
پلیسی سیاهپوست(Don
Cheadle) با همکار لاتین خودش
(Jennifer Esposito) رابطه دارد اما هیچ
گاه رک و راست جوابی دریافت
نمیکند که او اهل کدام
کشور است. پلیس دیگری(Matt
Dillon) فکر میکند که زن سیاه
پوست نسبتا روشن تری (Thandie
Newton) سفیدپوست است. هنگامی
که تهیهکنندهای سفیدپوست
به یک کارگردان تلویزیونی
سیاه پوست می گوید که؛
این بازیگر سیاه پوست
آنطور که باید و شاید سیاه
به نظر نمیآید در حالی
که هیچ به ذهنش خطور نمیکند
که این گارگردان هم سیاه؛
به نظر نمی رسد. به همین
دلیل هیچ کدام از دو جوان
سیاه پوستی (Larenz Tate & Ludacris) که مانند
دانشجویان کالج لباس
میپوشند و رفتار میکنند،
برایمان سورپریزی ندارند.
میبینید داستان
چگونه پیش میرود. در ادامه،
این افراد دقیقا همان
چیزی را میگویند که فکر
می کنند بدون وجود فیلتر
های مصحح سیاسی. همسر وکیل
از جریان یک برخورد خیابانی
چنان وحشت زده است که قفلهای
خانه را تعویض میکندو
بعد فکر میکند که قفلساز
با رفقایش بر میگردد
و به آنها حمله میکند.
پلیس سفید پوست که نمیتواند
پشتیبانی پزشکی برای
پدر در حال مرگش بیابد
زن سیاه پوستی را به سو
استفاده از شغلش و ترجیح
نژادپرستانه متهم میکند.
مرد ایرانی که نمیتواند
بفهمد قفلساز به او چه
میخواهد بگوید از کوره
در میرود و برای محافظت
از خودش اسلحهای میخرد.
من باعث میشوم این
فیلم مانند یک سری تلویزیونی
به نظر آید اماHaggis با چنان
صراحت و دقتی خوب به مکالمات
روزمره مینویسد که شخصیتها
پس از چند کلمه صحبت، واقعی
و زنده به نظر می آیند. همه
بازیها قوی هستند، بازیگران
از کلیشه فاصله گرفته
و شخصیت های منحصری به
وجود میاورند.
برای من، قویترین
بازی، بازی Matt Dillon به عنوان
یک پلیس نژادپرست با عصبانیتش
به خاطر پدر بیمارش است.
او ایست بی دلیلی میدهد
هنگامی که فکر میکند
دیده است که کارگردان
تلویزیونی سیاه پوست
با همسر سیاه نسبتا روشنتر
خود مرتکب خلافی در حین
رانندگی شدهاند. تا اینجا
درست، اما او به یک زوج
سیاه یا سفید ایست نمیداد.
او زن را با بازدید بدنی
متعرضانهای تحقیر میکند
در حالی که شوهرش را با
زور نگه داشتهاند چرا
که پلیسها مسلحند. Dillon و
پلیسی جوان و لیبرال (Ryan
Phillippe) که از صحنهای که میبیند
متنفر است اما ناچار است
از همکارش پشتیبانی کند.
این ایست Dillon را به عنوان
پلیسی نفرت انگیز و پست
نشان میدهد. اما بعد او
را میبینیم در حال رسیدگی
به پدر بیمارش و متوجه
میشویم دلیل پرخاش او
به کارمند اداره درمانی
که نژادش تنها بهانهای
برای عصبانیتش است چه
بوده است. او دیگران را
با قدرتش قربانی میکند
اما وقتی نوبت به کمک به
پدرش میشود ناتوان است.
و طرح داستان، با کنایه
به خودش عوض میشود. هر
دو پلیس در راههای دور
از هم در صدد نجات جان همان
کارگردان و همسرش برمیآایند.
آیا این تنها قصهگویی
ماهرانه است؟ من اینطور
احساس نکردم چرا که هدف
بالاتری در متن قرار دارد:
Haggis تمثیلهایی را تعریف
میکند که در آن، شخصیتها
از رفتار خودشان درس میگیرند.
دیگر
داستانهای Cross-cuttingلوس آنجلسی
به ذهن میآیند. Grand Canyon فیلمی
خوش بینانهتر ساخته
Lawrence Kadsen و Short Cuts فیلمی انسانیتر
ساخته Robert Altman. اماCrash روش خودش
را دارد. به ما راهی را مینمایاند
که همگی ما به نتیجه گیریها
جهش میکنیم بر اساس نژاد.
بله، همه ما، از هر نژادی
هرچند سعی میکنیم که
عادلانه بیندیشیم و تاوانش
را میپردازیم. اگر در
داستان امیدی باشد، برای
آن است که شخصیتها به
یکدیگر برخورد میکنند،
چیزهایی میآموزند، بیشر
راجع به خودشان. تقریبا
همه آنها در پایان هنوز
زنده هستند و انسانهایی
بهترند به خاطر اتفاقاتی
که برایشان روی داده. نه
خوشحالتر، نه آرامتر،
نه حتی عاقلتر، اما بهتر.
و آن معدودی که میکشند
یا کشته میشوند؛ نژادپرستی
تراژدی را در بطن خود دارد.
فیلم های کمی امکان
این را دارند که از بینندگانشان
انسانهایی بهتر بسازند.
من از Crashانتظار معجزه ندارم
اما باور دارم کسی که این
فیلم را ببیند احتمال
دارد برای داشتن کمی احساس
همدردی برای افرادی که
مانند او نیستند تغییر
کند. فیلم از درد، سردی
و ظلم تشکیل میشود اما
آیا خالی از امید است؟
به هیچ وجه. توجه کنید که
همه این افراد ظاهرا بسیار
متفاوت، در شهر سهیم هستند
و یاد میگیرند که ترسها
و امیدهای مشابهی دارند.
تا چند صد سال پیش بیشتر
مردم در هرجای زمین هرگز
کسی را ندیده بودند که
شبیه خودشان نباشد. نژادپرست
نبودند ار آن رو که تاآنجایی
که میدانستند تنها یک
نژاد وجود داشته است. شاید
باید دقیق بنگرید تا ببینید،
اماCrash فیلمی ست درباره پیشرفت.


