Home
3tareha
Avaye Eshgh( Courtship )
Come on and see
Avaye del ( Religon )
Avahaye Asheghaneh ( Stories about LOVE )
Avaye Honar(Arts)
Radio and TV
bedonid az dele Ava
Favorite Links
Contact Me

AvA

Welcome!

goli.jpg

 


 
 

Salam bar Iran va Irani.

Aye Hamvatane aziz In site darbareh Hameh mozohaye khobe donya sohbat mikonad.

Ghorbane shoma AvA.

.

THINK TWICE

BEFORE JUDGING OTHERS”

 

One night there was a woman at the airport who had to wait for several  hours before catching her next flight. While she waited she bought a book and a pack of biscuits to spend the time.

 

She looked for a place to sit and waited.

 

She was deep into her book, when suddenly she realized that there was a young man sitting next to her who was stretching his hand, with no concern whatsoever, and grabbing the pack of cookies lying between  them. He started to eat them one by one.

 

Not wanting to make a fuss about it she decided to ignore him. The woman, slightly bothered, ate the cookies and watched the clock, while the young and shameless thief of biscuits was also finishing them.

 

The woman started to get really angry at this point and thought "If I wasn't such  a good and educated person, I would have given this daring man a black eye by now."

 

Every time she ate a biscuit, he had one too.

 

The dialogue between their eyes continued and when only one biscuit was left, she wondered what was he going to do.

 

Softly and with a nervous smile, the young man grabbed the last biscuit and broke it in two. He offered one half to the woman while he ate the other half.

 

Briskly she took the biscuit and thought, "What an insolent man! How uneducated! He didn't even thank me!"

 

She had never met anybody so fresh and sighed relieved to hear her flight announced. 

 

She grabbed her bags and went towards the boarding gate refusing to look back to where that  insolent thief was seated.

 

After boarding the plane and nicely seated, she looked for her book which was nearly finished by now.

 

While looking into her bag she was totally surprised to find her pack of biscuits nearly intact. "If my biscuits are here", she thought feeling terribly, "those others were his and he tried to share them with me."

 

Too late to apologize to the young man, she realized with pain, that it was her who had been insolent, uneducated and a thief, and not him.

 

How many times in our lives, had we know with certainty that something happened in a certain way, only to discover later that it wasn't true?

 

How many times has our lack of trust within us made us judge other people unfairly with our conceited ideas, often far away from reality.

 

دانستنيهاي پزشكي براي همه و مقالات تصويري بصورتي ساده اما كاملاً علمي نگارش شده اند و شما را با بيماريهائ مختلف ، پيش گيري، و درمان آنها آشنا خواهد كرد . آخرين خبرهاي علمي را در بخش تازه هاي علمي خواهيد ديد .

مقالات تخصصي و مقالات تصويري پيشرفته  ، عمدتاً برائ گروه پزشكي طراحي شده اند .

بخش مقالات ميهمان از مطالب متنوعي كه توسط ساير همكاران در زمينه هائ مختلف پزشكي نگارش شده ، استفاده كرده ايم و در بخش مقالات غير پزشكي ( ساير علوم )، مطالب جالبي را در زمينه هائ مختلف علمي (غير  پزشكي) مشاهده خواهيد كرد.

 نظرات شما راهنمائ ما در بهبود كيفيت مقالات خواهد بود. 

 با ما باشيد،  برائ شما آمده ايم و دست همكارئ شما را به گرمي مي فشاريم . 

گزيده اي از مطالب جالب : 

اعتياد به اينترنت :  علائم و نشانه ها!!! * انواع آدمها ، و نحوه ي برخورد با آدمهاي اعصاب خرد كن !!! *  تئوري پاياني !(غير پزشكي)  * دمي با اند يشمندان... * چگونه بر مشكلات خود غلبه كنيم؟  * روشهاي تقويت حافظه!!!  *  آيا مي دانيد؟!؟(مطلبي تكان دهنده)  *   رموز موفقيت  *   فقط تصور كنيد!!! ( بسيار جالب و خواندني) *  مقاله ي تصويري از نوع آنتراكتي!!!  *  تصميم گيري! انواع ، روشها و...

جديد ، جالب و خواندني :

  انزال زودرس چرا ؟ و...* يك بيماري جديد بنام  خستگي مزمن !!!  * كم خوني ناشي از كمبود ويتامين ب12  *  مادران مواظب باشند:  تاثير مواد پلاستيكي در تكامل جنسي پسرها ! * بيماري ام.اس (M.S) را بيشتر بشناسيم  *   آيا سرطان قابل پيشگيريست ؟؟؟ * گيلن باره چيست ؟ * خبري داغ : ارتباط مصرف واياگرا و نوعي كوري !؟! English news  * كم خوني چيست؟ ، علل و علائم آن ؟ *  دانستنيهائي در مورد بروفن *  سكسكه چيست؟ با آن چه كنيم؟ مراقب كمرتان باشيد !  *  خطر نارسائي كليه در مصرف كنندگان داروهاي ضد درد !  *  چگونه از پوست خود در مقابل نور خورشيد محافظت كنيم؟!  *  انقلابي در علم پزشكي : سلولهاي بنيادي! * سرطان چيست؟  *  از ناخن چه مي دانيد؟  * آب مرواريد چيست؟   *  بهداشت قلب !!! *  علائم و نشانه هاي ايدز چيست؟!؟!؟!  *  ايدز!(مختصر و مفيد) راههاي انتقال و...(1)  * تعريق بيش از حد! چرا؟و...* علل و درمان بيخوابي *   آيا قرصهاي ضد بارداري موجب افزايش وزن ميشوند؟!  *    چرا پوست ما دچار چين وچروك ميشود؟  *  اكس / اكستازيا / اكس پارتي! *  آكنه يا جوش غرور!  *  ديسك كمر به روايت تصوير !  *  با موهاي زائد بدن چكار كنم؟ * تغيير رنگ و ريزش مو ها بر اثرافزايش سن : چرا؟  *  مقالات تصويري ( عمومي ) و ( پيشرفته )  * دانستنيهاي مهم در مورد ليپوساكشن ! * مقالات تصويري !

 

Pickup Lines and Women's Answers

I know how to please a woman.
Then please leave me alone.

I want to give myself to you.
Sorry, I don't accept cheap gifts.

Your hair color is fabulous.
Thank you. It's on aisle three at the corner drug store.

You look like a dream.
Go back to sleep.

I can tell that you want me.
Yes, I want you to leave.

I'd go through anything for you.
Let's start with your bank account.

May I have the last dance?
You've just had it.

Your place or mine?
Both. You go to your place, and I'll go to mine.

Is this seat empty?
Yes, and this one will be too if you sit down.

What's it like being the most beautiful girl in the bar?
What's it like being the biggest liar in the world?

Haven't I seen you someplace before?
Yeah, that's why I don't go there anymore.

   
مسئله‌ای سالها و بلکه قرنهاست انسانها با آن درگیر هستند: نژادپرستی. جالب اینجاست که همه آنرا بد تلقی می‌کنند و نمی‌خواهند حتی اسمش را به زبان بیاورند در حالی که شاید ناخواسته و ناخودآگاه با آن درگیرند.
   

 

 

 


Crash
ژانر: دراما
مدت: ۱ ساعت و ۴۰ دقیقه
رده بندی سنی: R
زمان اکران: ۶ می ۲۰۰۵
بازیگران: Sandra Bullock, Don Cheadle, Matt Dillon, Jennifer Esposito, William Fichtner, Brendan Fraser,Terrence Dashon Howard, Ryan Phillippe, Thandie Newton
کارگردان: Paul Haggis
تهیه کنندگان: Cathy Schulman, Don Cheadle
نویسندگان: Paul Haggis, Robert Moresco, Lion Gates Films


مسئله‌ای سالها و بلکه قرنهاست انسانها با آن درگیر هستند: نژادپرستی. جالب اینجاست که همه آنرا بد تلقی می‌کنند و نمی‌خواهند حتی اسمش را به زبان بیاورند در حالی که شاید ناخواسته و ناخودآگاه با آن درگیرند. همیشه احساس عدم امنیت باعث بی‌اعتمادی نسبت به افراد نژاد دیگر و در نتیجه سوتفاهمات شده و علی رغم ماسک بشردوستانه جهان امروز، این مشکل همچنان باقی‌ست. Crash فیلمی‌ست با این مضمون شاید تکراری اما با شیوه و پیامی کاملا جدید. فکر می‌کنم برای هر کسی با هر نژاد و تفکری دیدن این فیلم لازم باشد. شاید همانطور که منتقد این فیلم آرزو کرده است حداقل تنها اندکی در نگرش ما به انسانهای دیگر تغییر حاصل شود و انسان‌های بهتری باشیم. بدانیم که در هرجا با هر ملیت و نژاد و دین و تفکری انسانیم.


Chicago Sun Times
امتیاز: 5/5
BY ROGER EBERT / May 5, 2005

Crash داستان‌های زنجیره‌ای را نقل می‌کند از سفید پوستان، سیاه پوستان، لاتین‌ها، کره‌ای‌ها، ایرانی‌ها، پلیس‌ها، خلافکاران، ثروتمندان و فقیران، قدرتمندان و ضعیفان، که همگی به نوعی با نژادپرستی تعریف شده‌اند. همگی قربانیانیش هستند و در عین حال همگی مقصر. بله، گاهی زیر پایش می‌گذارند هرچند هرگز به این سادگی‌ها نیست. حرکات منفی آنها ممکن است غریزی باشد و حرکات مثبتشان خطرناک. و چه کسی می‌داند دیگری چه فکر می‌کند؟

نتیجه فیلمی‌ست فوق العاده جذاب؛ سریعا متوجه می‌شویم که شخصیت‌ها چه کسانی هستند و زندگیشان چگونه است، اما هیچ نمی‌دانیم چگونه رفتار خواهند کرد چرا که بیشتر این رفتارها کاملا تصادفی‌اند. بیشتر فیلم‌ها همان همیشگی‌ها را نمایش می‌دهند؛ فرم را می‌شناسیم و به دنبال تفاوت‌ها هستیم. Crash فیلمی‌ست آزاد، که هر چیزی ممکن است در آن روی دهد. از آنجا که این شخصیت‌ها را دوست داریم فیلم توانایی عجیبی در درگیر کردن ما با خود دارد.

Crash توسط Paul Haggis کارگردانی شده کسی که فیلمنامه‌اش برای Million Dollar Baby به دریافت جایزه آکادمی انجامید. او داستان‌هایی را بر اساس تصادف و شانس به هم ربط می دهد. مانند زندگی شخصیت Pinballs. فیلم این‌طور فرض کرده که اکثرا تعصب و خشم را در برابر اعضای گروه دیگر احساس می‌کنند و نتیجه این احساسات را مشاهده می‌کنند.

موردی که بارهاو بارها اتفاق می‌افتد این است که پیش فرض‌های این افراد مانع از این می‌شود که در واقع فردی را که در مقابلشان ایستاده ببینند. فردی ایرانی(Shaun Toub) عرب تلقی می‌شود در حالی که ایرانی‌ها از نژاد پارسی Persian هستند. این ایرانی و همسر سفیدپوست وکیلی (Sandra Bullock) فکر می‌کنند که یک قفلساز آمریکایی- مکزیکی(Michael Pena) یک گانگستر و کلاه‌بردار است در حالی که در اصل او مرد خانواده داری است.

پلیسی سیاه‌پوست(Don Cheadle) با همکار لاتین خودش (Jennifer Esposito) رابطه دارد اما هیچ گاه رک و راست جوابی دریافت نمی‌کند که او اهل کدام کشور است. پلیس دیگری(Matt Dillon) فکر می‌کند که زن سیاه پوست نسبتا روشن تری (Thandie Newton) سفیدپوست است. هنگامی که تهیه‌کننده‌ای سفیدپوست به یک کارگردان تلویزیونی سیاه پوست می گوید که؛ این بازیگر سیاه پوست آنطور که باید و شاید سیاه به نظر نمی‌آید در حالی که هیچ به ذهنش خطور نمی‌کند که این گارگردان هم سیاه؛ به نظر نمی رسد. به همین دلیل هیچ کدام از دو جوان سیاه پوستی (Larenz Tate & Ludacris) که مانند دانشجویان کالج لباس می‌پوشند و رفتار می‌کنند، برایمان سورپریزی ندارند.

می‌بینید داستان چگونه پیش می‌رود. در ادامه، این افراد دقیقا همان چیزی را می‌گویند که فکر می کنند بدون وجود فیلتر های مصحح سیاسی. همسر وکیل از جریان یک برخورد خیابانی چنان وحشت زده است که قفل‌های خانه را تعویض می‌کندو بعد فکر می‌کند که قفلساز با رفقایش بر می‌گردد و به آنها حمله می‌کند. پلیس سفید پوست که نمی‌تواند پشتیبانی پزشکی برای پدر در حال مرگش بیابد زن سیاه پوستی را به سو استفاده از شغلش و ترجیح نژادپرستانه متهم می‌کند. مرد ایرانی که نمی‌تواند بفهمد قفلساز به او چه می‌خواهد بگوید از کوره در می‌رود و برای محافظت از خودش اسلحه‌ای می‌خرد.

من باعث می‌شوم این فیلم مانند یک سری تلویزیونی به نظر آید اماHaggis با چنان صراحت و دقتی خوب به مکالمات روزمره می‌نویسد که شخصیت‌ها پس از چند کلمه صحبت، واقعی و زنده به نظر می آیند. همه بازی‌ها قوی هستند، بازیگران از کلیشه فاصله گرفته و شخصیت های منحصری به وجود می‌اورند.

برای من، قوی‌ترین بازی، بازی Matt Dillon به عنوان یک پلیس نژادپرست با عصبانیتش به خاطر پدر بیمارش است. او ایست بی دلیلی می‌دهد هنگامی که فکر می‌کند دیده است که کارگردان تلویزیونی سیاه پوست با همسر سیاه نسبتا روشن‌تر خود مرتکب خلافی در حین رانندگی شده‌اند. تا اینجا درست، اما او به یک زوج سیاه یا سفید ایست نمی‌داد. او زن را با بازدید بدنی متعرضانه‌ای تحقیر می‌کند در حالی که شوهرش را با زور نگه داشته‌اند چرا که پلیس‌ها مسلحند. Dillon و پلیسی جوان و لیبرال (Ryan Phillippe) که از صحنه‌ای که می‌بیند متنفر است اما ناچار است از همکارش پشتیبانی کند.

این ایست Dillon را به عنوان پلیسی نفرت انگیز و پست نشان می‌دهد. اما بعد او را می‌بینیم در حال رسیدگی به پدر بیمارش و متوجه می‌شویم دلیل پرخاش او به کارمند اداره درمانی که نژادش تنها بهانه‌ای برای عصبانیتش است چه بوده است. او دیگران را با قدرتش قربانی می‌کند اما وقتی نوبت به کمک به پدرش می‌شود ناتوان است. و طرح داستان، با کنایه به خودش عوض می‌شود. هر دو پلیس در راه‌های دور از هم در صدد نجات جان همان کارگردان و همسرش بر‌می‌آایند. آیا این تنها قصه‌گویی ماهرانه است؟ من اینطور احساس نکردم چرا که هدف بالاتری در متن قرار دارد: Haggis تمثیل‌هایی را تعریف می‌کند که در آن، شخصیت‌ها از رفتار خودشان درس می‌گیرند.
دیگر داستان‌های Cross-cuttingلوس آنجلسی به ذهن می‌آیند. Grand Canyon فیلمی خوش بینانه‌تر ساخته Lawrence Kadsen و Short Cuts فیلمی انسانی‌تر ساخته Robert Altman. اماCrash روش خودش را دارد. به ما راهی را می‌نمایاند که همگی ما به نتیجه گیری‌ها جهش می‌کنیم بر اساس نژاد. بله، همه ما، از هر نژادی هرچند سعی می‌کنیم که عادلانه بیندیشیم و تاوانش را می‌پردازیم. اگر در داستان امیدی باشد، برای آن است که شخصیت‌ها به یکدیگر برخورد می‌کنند، چیزهایی می‌آموزند، بیشر راجع به خودشان. تقریبا همه آنها در پایان هنوز زنده هستند و انسان‌هایی بهترند به خاطر اتفاقاتی که برایشان روی داده. نه خوشحال‌تر، نه آرام‌تر، نه حتی عاقل‌تر، اما بهتر. و آن معدودی که می‌کشند یا کشته می‌شوند؛ نژادپرستی تراژدی را در بطن خود دارد.

فیلم های کمی امکان این را دارند که از بینندگانشان انسان‌هایی بهتر بسازند. من از Crashانتظار معجزه ندارم اما باور دارم کسی که این فیلم را ببیند احتمال دارد برای داشتن کمی احساس همدردی برای افرادی که مانند او نیستند تغییر کند. فیلم از درد، سردی و ظلم تشکیل می‌شود اما آیا خالی از امید است؟ به هیچ وجه. توجه کنید که همه این افراد ظاهرا بسیار متفاوت، در شهر سهیم هستند و یاد می‌گیرند که ترس‌ها و امیدهای مشابهی دارند. تا چند صد سال پیش بیشتر مردم در هرجای زمین هرگز کسی را ندیده بودند که شبیه خودشان نباشد. نژادپرست نبودند ار آن رو که تاآنجایی که می‌دانستند تنها یک نژاد وجود داشته است. شاید باید دقیق بنگرید تا ببینید، اماCrash فیلمی ست درباره پیشرفت.

خانه اي ازماسه و مه

House of Sand and Fog

 

 کارگردان :واديم پرلمن

  فيلمنامه بر اساس کتابي به همين نام : واديم پرلمن ،شان لورنس اتوو ، مدير فيلمبرداري: راجر ديکنز

 موسيقي : جيمز هورنر

 بازيگران : بن کينگزلي ، جنيفر کنلي ،رون الدارد ، شهره آغداشلو ، 126 دقيقه

 محصول: دريم ورکز پيکچرز 2003

 

 

 

سرهنگ امير مسعود بهراني ويلايي در يک حراج مي خرد تا خانه اي از آن خود در آمريکا داشته باشد ، اما اين خانه متعلق به کتي بوده است و او که سرانجام از بازپس گرفتن آن نااميد مي شود از يک پليس به نام لستر کمک مي گيرد ، لستر ،بهراني و پسرش اسماعيل را به زور اسلحه با خود مي برد تا خانه را به کتي پس بدهند اما در يک لحظه اسماعيل اسلحه را از وي مي گيرد ولي توسط پليس هاي ديگر به قتل مي رسد.به اين ترتيب سرهنگ بهراني نيز راه چاره را در خودکشي خود و همسرش مي بيندخانه اي از ماسه و مه ، روايتي ست از جامعه آمريکايي در برخورد با بيگانگان و بيش از آن در مواجهه با شيوه زندگي آمريکايي (Americna Life Style) از همين روست که شايد يکي از قابل تامل ترين آثار سينماي مستقل آمريکا در سال هاي اخير باشد.
آغاز فيلم با فلش بک و فاجعه اي که مخاطب هنوز به درستي از آن خبرندارد کنايه اي ست از وضعيت فاجعه باري که اغلب ساکنان آمريکا از آن بي خبر ند؛ درخانه اي سهيم شده اند بي آنکه بدانند که پايه هاي اين خانه تا چه حد سست و بي ثبات است.
فيلم همچنين نقدي ست صريح و تلخ بر " روياي آمريکايي " (Amercian Dream) ، رويايي که بيش از همه مهاجران را به خيال تثبيت موقعيت و يافتن هويتي نوين در جامعه اي اسکيزوفرنيک گرفتار مي کند
..

از اين قرار فيلم (که بيش از همه مديون نول آندره دوبوس سوم است ) نقبي به ناخودآگاه آمريکايي براي ترسيم مفهوم " خانه/ هويت " مي زند؛سرهنگ رژيم شاه امير مسعود بهراني به ندرت فارسي صحبت مي کند و در حالي که روز و شبش را در کارهاي پست مي گذراند در مجتمعي لوکس زندگي مي کند تا تئوکراسي و اصالت طبقاتي ايراني خود را به رخ بکشد( صحنه عروسي مجلل دخترش بلافاصله به صحنه هاي کارکردن وي در کنار کارگران خدمات شهري پيوند مي خورد) کتي با از دست رفتن خانه ناگهان خود را در خلا مي بيند و در پس حامي تازه اي مي گردد . سرانجام در چرخه بحران به الکل و سرانجام خودکشي مي رسد ، لستر پس از روبرو شدن با کتي در پي بناي خانه و زندگي نويني بر مي آيد و با اشتباهات مکررش در مواجهه با مهاجر مغرور ايراني هر بار بيشتر راه بازگشت را بر روي خودش مي بندد تا سرانجام ناچار به رويارويي با صاحبان تازه خانه ميشودو هنگامي که در پايان شکست خورده و فروپاشيده در آخرين لحظه به خانه خودش زنگ مي زند،صداي ضبط شده اعضاي خانه ش در پيام گير بر ويراني و تنهايي او تاکيد مي کند.
اگر چه فيلم فراتر از مهاجرت به مفهوم " هويت اجتماعي" مي پردازد، اما به دليل مطرح شدن پرسوناژ هاي ايراني از اين نظر نيز قابل بررسي ست. اين فيلم در کنار چند فيلمي که به موضوع ايرانيان مهاجر به گونه اي گذرا اشاره کرده بودند شايد اولين فيلم مستقل هاليوود باشد که درون مايه اصلي خود را بر روي ايرانيان مهاجر متمرکز کرده است.
با وجود آن که به نظر مي رسد علت انتخاب مليت ايراني با توجه به اين که ايرانيان يکي از پرشمارترين جوامع مهاجر هستند ، قابل درک است اما برخي اشتباهات در متن نوول که به فيلم نيز راه يافته است ،پذيرش مفاهيم فرهنگي و اجتماعي مرتبط با فيلم را براي جامعه ايراني کمي مشکل مي کند.
اولين مشکل روايت ، زمان است. در حالي که فيلم به زمان واقعه اشاره صريحي نمي کند اما با فرض زمان حال براي فيلم ، در اين صورت اصولا برخي از گره گاههاي دراماتيک فيلم زير سوال مي رود؛زيرا در حالي که حدود بيست و پنج سال از انقلاب گذشته است و حاکميت آمريکا نيز پذيراي عوامل رژيم شاه بوده است اصولا ترس و واهمه خانواده سرهنگ از بازگردانده شدن به ايران بيمورد است.( بگذريم از ديالوگ غريب اسماعيل و پدرش که سرهنگ به وي اطمينان مي دهد که ساواکي نبوده است اما با مخالفان رژيم شاه مبارزه مي کرده است !) به اين ترتيب با مقايسه دگرديسي نسل اول و دوم مهاجران ايراني در ربع قرن گذشته در آمريکا و سنت گرايي خانواده بهراني به نظر مي رسد درک اين رفتار و مقاومت فرهنگي ( که از قرار تم جنبي فرعي براي افزودن بر تضاد دراماتيک بوده است) کمي مشکل است. زيرا به نظر مي رسد که روند آمريکايي شدن نسل مهاجران ايراني در آمريکا به سرعت طي شده است و تغيير نام يکي از اولين هاست(علي به آل، فاطي به فيت، سکينه به سکي، اصغر به اسي و... بدل شده اند!) بنابراين کنش ناگهاني و خشم آلود اسماعيل ( که انتخاب نامي هوشمندانه بوده است ) در برابر لستر مهاجم که نام وي را اشتباه تلفظ مي کند با اين قياس کمي متفاوت جلوه ميکند. برخي ديگر از جزئيات فرهنگي نيز گاه با فرهنگ ايراني همخواني چنداني ندارند( حتي بيشتر ديالوگهاي شهره آغداشلو در واقع قارسي نيستند بلکه ترجمه شده از انگليسي به فارسي هستند مثلا در فارسي متداول به جاي پوشيدن کلاه در انگليسي از کلاه به سر کردن استفاده مي شود). اما واقعيت اين است که ايراني بودن اين مهاجر تنها يک اتفاق بوده است ( و البته لازم بوده است تا خصلت هاي متعارض ، غرور و در عين حال حق به جانب بودن اين مهاجرين مورد تاکيد قرار گيرد) بنابراين بحراني که فيلم به آن اشاره مي کند اجازه سهيم شدن در روياي آمريکايي براي تازه واردين است.
درخشان ترين بازي فيلم طبعا در فيلمي که تکيه بسياري بر شخصيت پردازي دارد از آن جنيفر کنلي (ذهن زيبا، رکوئيم براي يک رويا ) است که در اين فيلم بار ديگر قابليت هاي بازي سمپاتيک خود را نمايان مي سازد و به خوبي تشديد نورزهاي کتي را بازتاب مي دهد تا آن جا که وقتي خود براي باز يافتن احساس مالکيت مغبون مي بيندو خود را در پايان راه مي يابد،پناه وي خانواده اي هستند که تا پيش از آن او آن ها را مهاجم و غصب کننده تصور مي کرد.طبعا براي پرلمن که پيش از اين سابقه توليد ويدئو کليپ داشته است فضا سازي و ميزانسن هاي متناسب با اين فضاي وهم آلود از اهميت زيادي برخوردار بوده است و روايت سينمايي موفق از روي يک کتاب پرفروش آينده وي را تضمين خواهد کرد.

خانه اي از ماسه و مه بازنمايانگر اليناسيون و چند پاره شدن مفهوم " من" اجتماعي نيز هست ، اما روياي آمريکايي هنوز کابوس هاي مخاطب را بر مي آشوبد.


در باره کارگردان
:
متولد 1963 کيف، اکراين.پس از مدتي اقامت در اسرائيل و ايتاليا ،تحصيلاتش را در رشته سينما در تورنتو ادامه داده و سپس به آمريکا رفته است ،گذشته از کارگرداني تعدادي ويدئو کليپ و تيزرهاي تبليغاتي ،کار هاي قبلي ش توليد چند قسمت از سريال هاي تلويزيوني بوده است و " خانه اي از ماسه و مه " اولين کار سينمايي او محسوب مي شود.

Nedstat Basic - Free web site statistics

شيروخورشيد
يادداشتی ديگر بر تاريخچه ی پرچم ايران

پرچم نماد تاريخ کشور و افتخارات ملت است. هنگام پايداری در برابر يورش بيگانه، هرکجا که فرمانده مستقر ميشده، در آن اردوگاه پرچم آن ملت و سرزمين برافراشته ميشد. اهتزاز پرچم موجب تقويت روحيه و واژگونی آن موجب تزلزل سربازان ميشد. نحوه انتخاب علامت پرچم به باورهای تاريخی و علاقه ی  مردم به سرزمين خود ارتباط دارد.

اولين پرچم
اسناد فرهنگی و تاريخی فراوان حاکی از اهميت پرچم نزد ايرانيان است.
کتاب فروردين يشت بند بيست وهفت: فرورهای نيک توانای پاکان را ميستاييم که لشگر بيشمار بيارايند. سلاح به کمر بسته با درفش های برافراشته درخشان.
شاهنامه ی فردوسی: فرو هشت از سرخ و زرد و بنفش  ... همی خواندنش کاويانی درفش
ويتنی اسميت در کتاب پرچمها مينويسد: شايد قديم ترين پرچمی که هنوز وجود دارد پرچم فلزی متعلق به ايران است که قدمت پنج هزارساله دارد. نقش شير در طرح آن مشاهده ميشود.
شرح  حرکت سپاه ايران برای نبرد با اسکندر در تاريخ چنين آمده: عادتی است نزد پارسی ها که پس از طلوع آفتاب و آنگاه که روشنايی روز همه جا را فرا گرفت شيپورچی ها شيپور حرکت را از بارگاه شاه می دمند. بالای اين بارگاه صورت آفتاب را درقاب بلورين بقدری بلند نصب کرده بودند که همه می توانستند آن را مشاهده کنند.

خورشيد
پور داوود از خورشيد يشت می آورد: خورشيد جاودانی را می ستاييم و با هوم آميخته به شير با برسم  با زبان خرد با انديشه و گفتارو کردار.
ابوريحان بيرونی در کتاب آثارالباقيه مينويسد: پادشاهان در هنگام جشن مهرگان تاجی بشکل خورشيد که در آن دايره ای مانند چرخ قرار داشت بسر می گذاشتند.
آمين مارسلن مينويسد: يکی ازعنوانهای شاهان اشکانی: برادر آفتاب بوده است.

شير
در نقش های سنگتراشی و ظروف بدست آمده از کاوشهای باستان شناسی پيکر شير ديده ميشود:
کاسه زرين که در سال هزاروسيصدوسی و هفت در تپه حسنلو بدست آمد. قطعه سنگ ناحيه نمرودداغ که اکنون در موزه برلن نگهداری ميشود. تخت جمشيد و غلبه شير به نشانه ايران بر گاو نشان بابل.  موزه لوور تنديسی از شيری نشسته که نيم حلقه ای مانند خورشيد بر پشت دارد. پيکره معروف سنگ شيرهمدان از دوره اشکانی.
در دوره محمدشاه شمشير ذوالفقار را به چنگ شير سپردند. صبوری درقصيده ای هنگاميکه ناصرالدين شاه شمشيری را برای مويدالدوله فرستاده بود می سرايد:
چون نشان شاه ما خورشيد و شمشير است و شير ... داده شمشيری بدست شيرخود خورشيدوار

ستاره شناسان معتقد بودند خانه خورشيد برج اسد شير است که هرگاه آفتاب در خانه شير قرار گيرد نيرومند و با شوکت خواهد بود. در کاشيکاری های خراسان به سال ششصد وشصت و پنج هجری نقش شير با خورشيد ديده می شود.

رنگ و اندازه  پرچم
تا پيش از مشروطه سه رنگ سبزوسفيد و سرخ در پرچم ها بطور نامرتب بکار می رفته. پرچم مظفرالدين شاه قاجار پارچه سفيدی بود که از سه طرف حاشيه سبز و سرخ داشت و در وسط آن علامت شيروخورشيد بود. بموجب اصل پنجم متمم قانون اساسی ترتيب قرار گرفتن رنگها معلوم شد: الوان رسمی بيرق ايران سبزوسفيدوسرخ و علامت شيروخورشيد است.
درزمان اعليحضرت رضاشاه بزرگ سرود درفش کاويانی سرود رسمی پيش آهنگی شد:
ای درفش ظفربخش کاويان . ـ . مايه افتخار کشور کيان
رايت نصرت و آيت شکوه ما . ـ . پيش آهنگان با عزم وهمت ايران جوان
مملکت ز سبزيت سبزوخرم است . ـ . وز سپيديت سپيد ساحت جم است
سرخيت نشانه ای ز خون گرم ما . ـ . پشت ملک و ملت از شيروخورشيد تو گرم و محکم است

پرچم نظامی دارای تاج پهلوی و يک دايره برگ است که در قسمت بالا باز و درپايين گره زده شده بود. شيروخورشيد با تاج مختص نامه های رسمی و مقامات دولتی ميباشد.
نسبت عرض به طول پرچم، چهار به هفت در شکل مستطيل است. از زمان پهلوی دوم،  موسسات غيردولتی در مواقع لزوم از پرچم شيروخورشيددار استفاده ميکردند.

پرچم سلطنتی
درفش شاهنشاهی ايران به شکل مربع از پارچه ابريشمی به رنگ آبی آسمانی و در ميانه آن نشان سلطنتی بود. زير نشان به روی نواری بنفش رنگ نوشته شده:
مرا داد فرمود و . ـ . خود داور است
دراثری منسوب به محمدحسين ساسان نيا به مناسبت نصب پرچم در دانشکده افسری چنين آمده:

به ديدارت ای پرچم کاويانی شود جان و دل غرقه در شادمانی
چه داری که از هر نگاه تو خيزد  ز دل شور جانبازی و جانفشانی
مرا ديده تا بر تو افتد شود نو کهن آنهمه شوکت باستانی
همه آن جلال و غرور و بزرگی کهن آنهمه شوکت باستانی
بياد آيد آن روزگار همايون  که بر يکجهان داشتی سايبانی
بناز ای فره يادگار نياکان  ببال ای بزرگ آيت پهلوانی
که چون تو متاعی به گيتی نباشد به فر و شکوه و به قدر و گرانی
چه زبده جوانان ميهن به راهت گذشتند يکسر ز جان و جوانی
چه شبها که تا صبح يکدم نخفتند  دليران برای تو در پاسبانی
چه آزادمردان که مردانه از شوق  بپايت فشاندند جان رايگانی
اميد آنکه بينم بپای تو دشمن  زده زانوی لابه و ناتوانی
اميد آنکه همواره باشد بر اين بوم تو را سايه سروری جاودانی

 ملت نه امت و خلق
ضحاک کيشان پس از فاجعه موسوم به انقلاب به قصد محو هويت ايرانی به دستور سيد هندی نشان  شيروخورشيد ملت را از پرچم برداشتند و علامت خنجر سيکهای هند را جانشين ساختند. ايرانيان آزاده ميدانند که آنچه امروز بر ايران ميگذرد تاريخ به همه ايرانيان نسبت خواهد داد. ايرانی ميهن پرست در گردهم آيی های سياسی با دردست داشتن پرچم شيروخورشيد نشان ميهن مان به جهانيان خواهد گفت که ايرانی ميخواهد ايرانی بماند. با اهتزاز پرچم تاريخی به جهانيان ميفهماند که ملت ايران، امت اسلامی نيست و ملت ايران، خلق مارکسيست نخواهد شد.  

منابع:
 تاريخ پرچم ايران: بختورتاش
تاريخ بيرق: نيرنوری
لغتنامه دهخدا
نشانها: ارنست لينر
پرچمها: ويتنی اسميت

 

 

 

Expressing a warm hello

, full of nice regards

to all the visitors

We are glad to

enjoy your presence here at

"MarjanReza"

This club is consist of a group of

full of all-energetic

, active , and friendly members

We hope to create a lively

and entertaining place

that provides the members

with a variety of

enjoyable and

interesting materials

Nice 2 C U Often

What's New?

Here I might add an entry whenever I make an update to my web site. Where appropriate, I'll include a link to the change. For example:

11/1/01 - Added new photos to Vacation Album page.

موضوع: زنان

 

نويسنده: Reza

   
     
شاید اگر قوه تفکر و تعقلشان را در هاون سنت نکوبیده بودند و دستهای اراده و تصمیم‌شان را به نام حرمت و مهر نبریده بودند، امروز از سر تنهایی و افسردگی مدام به امامزاده صالح‌ها و شاه عبدالعظیم‌ها پناه نمی‌بردند و برای گشایش بختشان، هی نذر چهل نماز شب و چهل دعای توسل و چهل امن الرسول نمی‌کردند.
   

 

 

 

یک روز معمولی بود. ابری نبود. و آفتابی هم نه! اصلا چرا دروغ. یادم نمی‌آید چه جور روزی بود. تنها خاطرم هست مشکلی برای سیستمم بوجود آمده بود و مسئول مربوطه سرگرم رفع و رجوعش شده بود. من هم عاطل و باطل روی صندلی‌ام نشسته بودم و برای خودم چرخ می‌خوردم. از شما چه پنهان از دیشب تا حالا داشتم روی موضوع مقاله بعدی‌ام فکر می‌کردم. موضوع را هم انتخاب کرده بودم. مشکلات دختران ِ خانواده‌های سنتی برای ازدواج! اتفاقا همکاری که روبرویم نشسته بود دختری از همین قشر بود. میوه‌ای رسیده و شیرین که بر شاخه‌ای از درخت تناور سنت آویزان بود. همینطور که نگاهش می‌کردم یکدفعه به سرم زد بروم و یک چیزی شبیه مصاحبه با او داشته باشم. از شانس خوب، آی سی ریکوردر همراهم بود. سوال‌ها را روی ورقی نوشتم و او هم موافقت کرد به شرطی که نامی از او برده نشود به تمام آن ها پاسخ دهد. به گمانم خواندن حرفهایش، اگر گره‌گشا نباشد! در گشودن ِ پنجره ذهن های خاک‌خورده و تار عنکبوت بسته عده‌ای بی تاثیر نیست.

37 ساله، لیسانس زبان، دومین و آخرین بچه، شاغل ...

- خوب بریم سر اصل مطلب! چرا تا حالا ازدواج نکردی؟
- ببین، ما یه روزی به این دنیا اومدیم بر خلاف خواست خودمون و یه روزی هم از این دنیا می‌ریم باز هم بر خلاف خواست خودمون. من فکر می‌کنم خدا بهترین رو برای ما انتخاب می‌کنه. حتما خیرم نبوده که ازدواج نکردم. روایت هستش که "مصلحت مومن در آنچه هست که برایش اتفاق می‌افتد" ... حالا من نمی‌گم مومنم ولی خوب ...
- یعنی تو اراده اجتماع یا خانواده یا خودت رو به این امر مرتبط نمی‌دونی؟ همش خدا؟
- خوب خواست خدا بالاتره.
- می‌شه درصد بدی؟
- ...
- مثلا شصت، چهل؟
- نه! فکر می‌کنم هشتاد، بیست. خواست خدا هشتاد درصده!
- یعنی تو مهم‌ترین گزینه برای ازدواج رو دستهای خدا می‌دونی؟
- بله!
- نگرش‌های سنتی خانواده‌ات رو دخیل نمی‌دونی؟
- من فکر می‌کنم تقدیره. خدا برای هر کسی یه روزی کنار گذاشته. خیلی وقت‌ها مواردی بوده که داشته به ازدواج ختم می‌شده اما به خاطر دلایل ساده‌ای به هم خورده. مثلا یه موردایی بوده که مادرم می‌خواسته من نمی‌خواستم. یا من می‌خواستم مادرم نمی‌خواسته. برای همین سرنگرفته.
- پدرت چی؟
- پدرم منو آزاد گذاشته.
- گفتی مواردی بوده که تو می‌خواستی ولی مادرت نه، و صرف نظر کردی. چرا؟
- خوب آره. حتی موردی بوده که خودم خیلی متمایل بودم. ولی خوب نمی‌خواستم آرامش خونه بهم بخوره. مادرم دلش می‌شکنه. گذشت کردم تا آرامش خانواده بهم نخوره. بهرحال احترامشون واجبه.
- فکر نمی‌کنی زیادی از خودت گذشتی بخاطر خانواده؟ احترام به پدر و مادر تا چه اندازه‌ای باید حفظ بشه؟
- خوب می‌دونم. تا حدی که من از زندگیم لذت ببرم و راضی باشم. تقصیر خودمه. باید زودتر از این‌ها استقلال رو برای خودم ایجاد می‌کردم. الان دیگه راحت نمی‌پذیرن.
- چون ریشه‌ها عمیق شده؟
- درسته.
- توی دانشگاه هیچوقت فرصت آشنایی با کسی برات پیش نیومد؟
- نه! ما مختلط نبودیم.
- توی اقوامتون چطور؟
- پدر و مادر من چون فرزندان بزرگ خانواده‌شون بودند، برای همین کسی هم سن و سال من توی فامیل نیست.
- در محیط کار چطور؟
- الحمدلله در محیط کارم هم مرد نیست.
- چرا الحمدلله؟
- ( می‌خنده ) خوب دیگه!
- به نظرت این نمی‌تونه یه فرصت باشه برای آشنایی با مردی که شاید بعدها بتونی باهاش زندگی تازه‌ای رو شروع کنی؟
- آخه اینطور آشنایی رو دوست ندارم.
- با این حساب خودت هم هیچوقت برای آشنایی با مردی قدم جلو نگذاشتی؟
- نه!!!
- از آشنایی مستقیم با مردها خوشت نمی‌آد؟
- نه!
- می‌ترسی؟
- نه! برای خودم یه ارزش و احترامی قائلم که اینطوری رو دوست ندارم. دوست دارم از طریق واسطه باشه.
- به نظرت در ارتباط مستقیم با کسی بودن، شناخت بیشتری از یک واسطه به تو نمی‌ده؟
- آخه هیچکی که خود واقعیشو نشون نمی‌ده.
- خوب در این صورت با واسطه که بدتره.
- واسطه‌ی مطمئن، آدمو مطمئن می‌کنه. یکی که از هر دو طرف شناخت داره. مثلا دوستای من خیلی مایل بودن من ازدواج کنم. مواردی هم سراغ داشتند. ولی می‌گفتن ما تو رو خوب می‌شناسیم ولی اونو نه. برای همین واسطه نمی‌شیم.
- تو به ارتباط دخترها و پسرها قبل از ازدواج اعتقاد نداری؟
- اعتقاد که ندارم هیچی. حتی متنفرم.
- فکر می‌کنی بدون هیچ تجربه‌ای در این زمینه، می‌تونی همسر خوبی باشی؟
- نمی‌دونم. آدم باید بره توی زندگی. خوب همین طور که حالا دارم با مادرم می‌سازم، با اونم می‌سازم.
- اگر یه مردی بهت پیشنهاد ازدواج بده، چه برخوردی نشون می‌دی؟
- اگر یه مردی برای دختر ارزش قائل باشه، و بهش احترام بذاره این مساله رو از طریق واسطه مطرح می‌کنه.
- یعنی اگر مردی مستقیما این درخواست رو ازت بکنه مرد محترمی نیست؟
- من خوشم نمی‌آد.
...
گفت و گوی من و همکار، پا از دایره ازدواج بیرون گذاشت و به مسایل دیگری نیز در باب مشکلات دختران در خانواده‌های سنتی پرداختیم. که البته بدلایلی صلاح دیدم مابقی را در این مقال نگنجانم. از این جهت که از چهارچوب اصلی بحث خارج نشویم. فکر می‌کنم سوال و جواب‌ها به اندازه کافی بیان کننده حرفی که قصد دارم بزنم بوده‌اند.
راستش آن روز هنگام بازگشت به خانه، به فردای دخترکانی از این دست می‌اندیشیدم. میوه‌های رسیده‌ای که یا بر بالای درخت تناور سنت، می‌گندند و بر زمین می‌افتند و خاک می‌شوند و یا چیده و خورده می‌شوند و هسته‌شان در زمین حاصلخیز دیگری سبز خواهد شد. شاید اگر قوه تفکر و تعقلشان را در هاون سنت نکوبیده بودند و دستهای اراده و تصمیم‌شان را به نام حرمت و مهر نبریده بودند، امروز از سر تنهایی و افسردگی مدام به امامزاده صالح‌ها و شاه عبدالعظیم‌ها پناه نمی‌بردند و برای گشایش بختشان، هی نذر چهل نماز شب و چهل دعای توسل و چهل امن الرسول نمی‌کردند.


می‌بینی خدایا!
می‌بینی چگونه دیو هفت سر سنت! ارزشهای والای بشری را در چنبره جهل خویش محصور کرد و اندیشه آدمیان را اینگونه زیرکانه به فرمانبری واداشت. مفهوم توکل و ایمان، لابلای بدعت‌ها و کج‌نگری‌ها لوث شد و دین از اوج رسالت اهورایی خویش به پست‌ترین مقام زمینی نزول کرد. شد ابزار!
و تو خدا! تو شدی دست آویزی برای بدست آوردن آنچه انسان "ندارد اما می‌خواهد" و مرهمی بر سختی آنچه انسان "دارد اما نمی‌خواهد".
اما خدایا! با تو عهد می‌بندیم:
نسل ما! برآمده از بطن مادر سنت، دین را، ایمان را، عشق را، عقل و اراده و حرکت را دیگر بار احیا خواهد کرد. ما زمین اجدادمان را شخم نخواهیم زد. اینک زمان، آبستن آدمیانی دیگر است. آدمیانی از جنس ابراهیم! که برای اثبات حقانیت خدایی که نمی‌توان دید، به تحریک تعقل قومش بر آمد. و فرمود: " غروب‌کنندگان را دوست ندارم" . و آدمیانی از جنس محمد! همان که فرمود: "اول ما خلق الله، العقل!". و نه! آدمیانی نزدیک‌تر. همانان که فریاد می‌کنند: "هر جا تحقیر عقل است، تحقیر آزادی است."1

1- از سخنان دکتر عبدالکریم سروش

 
 

عشق پسرک چوبی و دخترک کبریتی، داستان مصوری از تيم برتون

جمعه، 17 تیرماه1385Boston

     

 
       
 

 

 

نويسنده: Ava

   
     
پسرک چوبی، عاشق دختر کبریتی شده بود / و خیلی هم دوستش داشت. / از هیکل قشنگش خوشش می‌اومد / و با خودش فکر می‌کرد که اون چه پُر شور و حرارته.
   

 

 

 

داستان‌های زیر همراه با نقاشی‌ها همگی از تیم برتون است که در سال 1997 توسط انتشارات ویلیام مورو تحت عنوان «مرگ وحشتناک ِ پسر صدفی و داستانهای دیگر» به شکل کتابی در قطع پالتویی در آمریکا چاپ و انتشار یافته است. این داستان‌ها که در قالب شعر روایت می‌شوند با آنکه سر و شکلی کودکانه دارند اما در واقع حامل ِ مجموعه‌ی اعجاب آوری از احساسات و عواطف بی سن و سال انسانی هستند .




عشق پسرک چوبی و دخترک کبریتی


پسرک چوبی، عاشق دختر کبریتی شده بود
و خیلی هم دوستش داشت.
از هیکل قشنگش خوشش می‌اومد
و با خودش فکر می‌کرد که اون چه پُر شور و حرارته.



ولی مگه ممکنه یه شعله
برای یه تیکه چوب و یه کبریت روشن بمونه؟
آخرش این شعله کار خودش رو می‌کنه.
همونطور که پسرک قصه‌ی ما رو سوزوند.




جشن سال نوی پسرک چوبی


پسرک چوبی متوجه شد
که درخت کریسمسش خیلی سالم و سرحال تر از خودش به نظر می‌رسه.



سو


برای اینکه بر علیه مون دادخواست نَدَن،
* اونو فقط « سو» صدا می‌کنیم.
همون دختره رو می‌گم که دلش می‌خواد
همیشه قوطی چسب رو بو کنه.


اینو از اونجایی می‌گم
که همیشه وقتی فین می‌کنه،


دستمال به دماغش می‌چسبه.


ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
علاوه بر اینکه نامی است برای دختران، به معنای «شکایت» یا «پیگرد قانونی» نیز هست. (Sue) در زبان انگلیسی ‹‹سو›› *




پسری که میخ توی چشم‌هاش رفته بود


پسرکی که میخ توی چشم‌هاش رفته بود،
درخت کریسمسش رو علم کرد.
ولی به چشم خودش چیز عجیب و غریبی از کار در اومده بود.
چون در حقیقت اون اصلاً چشم‌هاش نمی‌دید.

 
 
 

Thanks

Karaj 's Photo
 
 
 
Address: Gohardasht-khiabane asli - bine 5 va 6 sharghi
 

 

نرم افزار آموزشی Improve your English

آموزشگاه زبان انگلیسی مجازی به روز رسانی شد.

دوره آموزش IELTS در ایران

کتابخانه الکترونیکی و دیجیتال

estimonials نظرات دیگران

  پرسش و پاسخ

چطور می توانم زبان انگلیسی را بیاموزم؟

یادگیری زبان انگلیسی از راه دور چگونه است؟ ‌

فراگيري زبان انگلیسی از راه دور چه مزيتي دارد ؟‌

نحوه ثبت نام در دوره هاي آموزش از راه دور مكاتيه اي و غير حضوري زبان انگليسي

دریافت خبرنامه و درس های رایگان آموزش زبان انگليسي

Full Name:
E-mail:


رادیو اینترنتی آموزش زبان انگلیسی

لینک های مرتبط : استاد راهنما - کتابخانه دیجیتال - انجمن زبان انگلیسی - آزمون ورودی زبان انگلیسی - رایدیو آموزشی و اینترنتی - دیکشنری انگلیسی به انگلیسی - انگلیسی به فارسی

درس های رایگان : Speaking - Writing - Reading

Grammar - Vocabulary

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

flower.jpg

The distance or colour does not matter but love matters alot in life.I
am looking for a woman that I can love for the rest of my life. A
woman that will give back just as much love as she will receive. And
for that she will never spend a day feeling lonely, unloved, not
needed or unwanted. A woman who knows what she wants from a man and
willing to accept all that she has to offer her. The heart is a very
precious and fragile gift that is given to another and the taker
should take it with extreme care. For love is like a tender flower,
the flower needs the warmth of bright sunshine and gentle rains for it
growth, while putting all it's trust in the elements. Knowing all
along that the sun could become to bright and burn the pretty flower
and the very gentle rains that provides it nourishment's could very
easily wash it away from its foundation. As in love it needs the
warmth of communication, honesty and trust for it's growth. And when
one has all three key element in a relationship, the relationship has
a very strong foundation that will withstand the harshness of all
elements.I want us to take this opportunity to get to know each other
better.I will be very happy to get a reply from you as soon as
possible. So I say to you let's throw a few seeds into feritle soil,
put a little water on it and see what beautiful flowers may
blossom.
 

Love:
 I really know what love is and also the type who give his whole heart in a relationship. Relationships are built one day at a time; they take time, patience, honesty, passion and ability to compromise and grow! so with true love, is by sharing bad and good times together. True love is a covenant that we build on a strong foundation and that's why we don't develop it within a day. It takes sometime to mature and that's when both sees that they are having the same strong feeling for each other. It is with true love as it is with ghosts; everyone talks about it, but few have seen it. I promise to make my one and only the most happiest man on earth if only he is willing to accept me as part of him. l will be there whenever he needs me and promise never to do anything to hurt his feelings. I wil love him just the way he is, being blind, disable, deaf or dumb or whatever category that he falls in. I really mean my words and am serious too. I am ever ready to sail to the end of the sea with him and ever prepared to do anything to have him forever. I promised to be the woman of his dreams cus I am not going to let him down, I assure him my whole heart. I don't know and can't tell if that special person is you but I believe it's you cus your advert alone speaks of it all so why don't we give ourselves a chance and find out what happens. I know at this point, there is the need for me to say something about myself so you can know the kind of person you talking to.

 

وقتیکه من بزرگ شدم، شاید معمار شوم

آنگاه تمامی جهان را همچون بامی بر فراز دستان تو ستون خواهم کرد

وقتیکه من بزرگ شدم، شایدپزشک شوم

آنگاه با عطر تو نوشدارویی خواهم ساخت بر تمام دردهای جهان  و آنگاه به سلامتی شان با لب های  تو بر گونه های شادی تمام کودکان جهان بوسه خواهم زد

وقتیکه من بزرگ شدم، شایدیک روز با چتر گیسوان  تو از آسمان آرزوهایت پروازی کنم بر آستان زمین زمینی که پای  تو آنرا نگه داشته است و آنگاه خواهم دوید تا مرزهای درونت و در پنهانترین گوشه های جنگل سبز آغوش تو پنهان خواهم شد

اکنون را که نام نهادی  فصل کاشت

فردا که من بزرگ شدم

در زمان برداشت

مادرم، به تو قول می دهم

من تو را دوست خواهم داشت

 

HydroForum® Group

(مادرم و پدرم )

   مادرم شبنم گلبرگ حيات

                                         پدرم عطر گل ياس بقاست

   مادرم وسعت دريای گذشت

                                         پدرم ساحل زيبای لقاست

   مادرم آئينه حجب و حيا

                                         پدرم جلوه ايمان و رضاست

   مادرم سنگ صبور دل ما

                                         پدرم در همه حال کارگشاست

   مادرم شهر اميداست و هنر

                                         پدرم حاکم پيمان و وفاست

   مادرم باغ خزان ديده دهر

                                         پدرم برسرما مرغ هماست

   مادرم موی سپيد کرده زحزن

                                         پدرم نقش همه خاطره هاست

   مادرم کوه وقار است و کمال

                                         پدرم چشمه جوشان عطاست 

HydroForum® Group


Pezeshke Khanevadeh

Ba Sepase faravan az Dr.Majid Zohrabi

www.http://www.drzohrabi.com

* علل گردن درد  بزودي : اضطراب چيست ؟
 مهيار فقط هفت سال داشت !  مقالات تصويري پيشرفته ( سه مقاله )
نكاتي در مورد آلزايمر و درمان آن  نقش شير مادر، در نزديك بيني كودك! (خبرجديد)
 انزال زودرس چرا ؟ و...  دانستنيهاي مهمي در مورد واياگرا !
اعتياد به اينترنت :  علائم و نشانه ها!!! يك بيماري جديد بنام  خستگي مزمن !!!
دو نامه ! ( غير پزشكي ) كم خوني ناشي از كمبود ويتامين ب12 
دانستنيهائي در مورد بروفن جرقه هاي اميد در بيماران مبتلا به ضايعات نخاعي 
مراقب كمرتان باشيد ! آيا سرطان قابل پيشگيري است؟
گوشه اي از بهشت ! انواع آدمها ، و نحوه ي برخورد با آدمهاي اعصاب خرد كن !!! 
گيلن باره چيست ؟ خبري داغ : ارتباط مصرف واياگرا و نوعي كوري !؟
تئوري پاياني !(غير پزشكي) كم خوني چيست؟ ، علل و علائم آن ؟
English news بيماري ام.اس (M.S) را بيشتر بشناسيم
دمي با اند يشمندان...  سكسكه چيست؟ با آن چه كنيم؟ 
از ناخن چه مي دانيد؟ تاثير مواد پلاستيكي در تكامل جنسي پسرها !
پاسخي به يك سؤال! خطر نارسائي كليه در مصرف كنندگان داروهاي ضد درد !
سرطان چيست؟ چگونه از پوست خود در مقابل نور خورشيد محافظت كنيم؟!
چگونه بر مشكلات خود غلبه كنيم؟ انقلابي در علم پزشكي : سلولهاي بنيادي! 
روشهاي تقويت حافظه!!! آيا مي دانيد؟!؟(مطلبي تكان دهنده) 
آب مرواريد چيست؟ تصميم گيري! انواع ، روشها و... 
بهداشت قلب !!! علائم و نشانه هاي ايدز چيست؟
مختصر و مفيد: ايدز! راههاي انتقال هشداري مهم :  چاقي در اطفال!
تعريق بيش از حد چرا؟و... مقاله ي تصويري از نوع آنتراكتي!!!   
علل و درمان بيخوابي تاثير ماه تولد  بر احتمال ابتلاء به بيماري M.S 
ديابت چيست؟ دانستنيهاي مهم در مورد ميوم يا فيبروم رحم
خنده بهترين داروست!!! تغيير رنگ و ريزش مو ها بر اثرافزايش سن : چرا؟!
فقط تصور كنيد!!!( بسيار جالب) بيماري با آسيب شديد نخاع در اثر سقوط از ارتفاع
چرا پوست ما دچار چين وچروك ... آيا قرصهاي ضد بارداري باعث افزايش وزن ميشوند؟   
قوانين مورفي ! نظر شما چيست؟ قرص بروفن ميتواند خطر سرطان را كاهش دهد!

 I'm Alive

Mmmmm ... mmmmm ...
Mmmmmmmmmmmm
I get wings to fly
Oh, oh ... I’m alive ...
Yeah

When you call on me
When I hear you
Breathe
I get wings to fly
I feel that I’m alive

When you look at me
I can touch the sky
I know that I’m alive
Mmmmm ohhhhh ahhhhhh

When you bless
The day
I just drift away
All my worries die
I’m glad that i’m
Alive

You’ve set my heart
On fire
Filled me with love
Made me a woman on
Clouds above

I couldn’t get
Much higher
My spirit takes flight
Cause I am alive
Ohhhhh

When you call on me
When you call on me
When I hear you breathe
When I hear you breathe
I get wings to fly
(fly)
I feel that I’m alive
(I’m alive)

When you reach
For me
Raising spirits high
God knows that

That I’ll be the one
Standing by

Through good and
Through
Trying times

And it’s only begun
I can’t wait for the
Rest of my life

When you call on me
When you call on me
When you reach for me
When you reach for me
I get wings to fly
I feel thatI’m alive
Yeah

When you bless
The day
I just drift away
All my worries die
I know that I’m alive

I get
Wings to fly
God knows that I’m alive

 

  

Iranian MUSIC
Top SInger

اگر 4 رکن اساسی آهنگ (Melody), شعر, (Lyric) تنظیم (Compose)  و صدای خواننده (Vocal) را در ساخت و اجرای یک ترانه به عنوان وجوه اصلی ترانه در نظر بگیریم , سیاوش قمیشی تنها هنرمندی ست که هر4 وجه ترانه اش با دیگر فعالان موسیقی پاپ (Popular) ایران متفاوت است.

            سیاوش قمیشی (متولد 1324-1945 در اهواز و بزرگ شده در تهران ) آهنگساز, شاعر, تنظیم کننده و خواننده ای ست که در بین عموم به عنوان خواننده و برای خواص به عنوان آهنگساز و خواننده اعتباری ویژه و متفاوت دارد. نخستین وجه و شاید مهم ترین وجه تفاوت آثار سیاوش قمیشی در ملودی هایش نهفته است. ملودی هایی بسیار متأثر از موسیقی کلاسیک (اصیل) ایران و در عین حال مبتنی بر آکورد های غیر معمول و کاملأ غیر ایرانی که  ترکیبی عجیب و درخشان را از موسیقی ایرانی و غربی در قالب ترانه های پاپ (Popular) به وجود آورده است و همچون مهری برجسته, برداشت ناب سیاوش قمیشی را از هنر ایرانی با اشرافی جامع بر انواع موسیقی غیر ایرانی به نمایش می گذارد. در بیشتر آهنگهای ساخته سیاوش رگه هایی روشن و قوی از موسیقی ایرانی را می توان یافت که گرچه روایت جز به جز موسیقی ردیفی ایران نیستند اما به خوبی حس ایرانی بودن را حتی در ذهن شنونده ی غیر حرفه ای متبادر می کنند و این هنر اوست که با گریز آگاهانه از تکرار سنتی و نخ نما, ملودی های ظریف ایرانی را همچون تارهای طلا بر پیکره ی ترانه اش می بافد. با کمی دقت در آلبوم های سیاوش میتوان بسیاری از برداشت های آزاد وی را از موسیقی کلاسیک ایران به وضوح مشاهده کرد. در واقع سیاوش قمیشی و هم نسلان موفقش آموزش موسیقی را از کودکی به طور خودآگاه یا ناخودآگاه با موسیقی ناب ایرانی شروع کردند. شنیدن روزمره ی اجراهای بسیار موثق و اصیل از بزرگان موسیقی ایران در سالهای 1320و1330 از رادیو تهران تجربه ای تکرار نشدنی برای هم نسلان سیاوش به عنوان کودکان آن روزگار و بزرگان آینده موسیقی نوین ایران بود که به مرور پس از آشنایی با حوزه های دیگر, موسیقی عملی را از طریق مراجع و منابع کاملأ جدا آموزش دیده وتجربه می کردند.

            سیاوش قمیشی خود سالهای 1970 را در انگلستان (مهد موسیقی راک) گذرانده و آموزش موسیقی دیده است. موسیقی گروههای بزرگ غربی و شرایط زمانی – مکانی فعالیت آنها را از نزدیک درک و لمس کرده و آثارشان را عملا مشق و اجرا نموده است. این آمیختگی عملی با موسیقی روز دنیا در کنار ذهنیت و ناخودآگاه انباشته از ملودی های موسیقی ایران, زمانی که منشا خلق هنری قرار گرفتند ترکیبی نو و بدیع از ملودی و هارمونی را پدید آوردند که پیشتر همانندی نداشت. از این روست که موسیقی سیاوش قمیشی را یکی از بهترین نمونه های هنر هم نسلانش می دانیم. او با برداشت ویژه اش از انواع موسیقی و با توجه کامل به موزیک روز دنیا به ویژه در حیطه ی پروگرسیو تنظیم, صداسازی و میکس به مرز نوآوری و خلاقیتی کامل رسیده و در بیان خود قوام ودوام یافته است. همکاری با تنظیم کنندگانی آگاه و خوش ذوق (که بعضا با وجودی که ایرانی نیستند, توانسته اند با موسیقی ایرانی ارتباط برقرار کنند) و نکته سنجی شخص سیاوش در استفاده ی آگاهانه و هوشمند از صداسازی های الکترونیک و ساوند افکت های عجیب و بجا در تنظیم قطعاتش, به موسیقی او تنوعی خاص و رنگارنگی منحصر به فردی بخشیده است که موزیکالیته ی ترانه های او را به گونه ای بهتر و جذاب تر نمایان میکند. از لحاظ شعری, ترانه هایی که سیاوش برای کار انتخاب میکند چند ویژگی اساسی دارند که مهم ترین آنها سادگی و روانی کلام و دوری از پیچیدگی های معماگونه ی شعری است.

            سیاوش از دیرباز علاقه ای به استفاده از کلام روشنفکر مأبانه و غیر مردمی نداشته است و با انتخابی آگاه, به دام ابتذال ناشی از ساده پسندی و بی هویتی هم نیفتاده است. فضای ترانه های او فضایی روشن و امیدبخش است, به دور از سایه های خاکستری و سیاه رایج در ترانه ی نوین ایران.

اعتراض موجود در ترانه های انتخابی او هم نوع با موسیقی ای, اعتراضی سیاه و خمود نیستو از تلخی و شیرینی توأم برخوردار است. جالب این که متقابلأ در کارنامه ی هنری سیاوش به هیچ رو با ترانه های بی معنی و سبک سرانه هم مواجه نمی شویم. شادترین ترانه های او, نه در کلام و نه در موسیقی به مرز انحطاط و ابتذال نزدیک نمی شوند و شعر و موسیقی ترانه های شاد او هم ا ز حدود تشخص, حجب و آبرومندی مأخوذ به حیا بیرون نمی روند. مضامین ترانه های سیاوش عموما مضامین و موضوعات عاطفی در حوزه زندگی فردی و اجتماعی اند و"عشق, زندگی و حرکت" در این میان نقش محوری و کلیدی دارند و داستان هر ترانه هم غالبأ با پایانی روشن و امید بخش همراه است. سیاوش در شناخت و کشف ملودی پنهان در شعر استعدادی خداداد دارد و با قوه ی درک ریتم بسیار خوب, ضرب آهنگ مناسب شعر و ملودی را برای کارش می یابد. به همین دلیل, در آلبوم هایش همه نوع ترانه با ریتم های گوناگون شنیده می شود, تنوعی که شنونده را دچار ملال ناشی از یکنواختی آلبوم نمی کند. او در اجرای ترانه هایش صاحب سبکی مشخص است. آشنایی عمیق با ملودی و تنظیم ترانه ای که آهنگ آنرا بر مبنای توان حنجره و نقاط ضعف و قوت صدای خود ساخته و ویژی های خاص صدایش اعم از تونالیته و موزیکالیته ی صدا, نتیجه ی خوانندگی اش را بسیار درخشان و پر ثمر کرده است. صدای زخمی و خش دار, آمیخته با تحریرها و غلت ظریف آواز ایرانی جملات آهنگین را با صمیمیت و احساسی ژرف و بی غش می خواند که گویی شعر و آهنگ تنیده بر هم, از جان خواننده بر می آیند و بر دل شنونده می نشینند. به جرأت میتوان گفت هیچ آهنگسازی در موسیقی ترانه ی نوین ایران, در طی سی سال گذشته همانند سیاوش قمیشی حرکتی رو به جلو و کمال طلب با حفظ و افزایش روز افزون تعداد مخاطبان نداشته است. ترانه های سیاوش قمیشی (ترانه به معنای جمع آهنگ و شعر و صدا) مخاطب عام دارد و این عمومیت به ویژه در بین جوانان دیده می شود. شاید او تنها آهنگساز/خواننده ای ست که هر چه بیشتر کار میکند مخاطبان و علاقه مندان جوان تری پیدا می کند و به زبان موسیقی به جوانان, زندگی, عشق و نشاط می بخشد, همچون دوستی همسن در خلوتشان میخواند و مانند پدری مهربان سنگ صبور درد های جوانی شان می شود. همه ما – نسل بعد از انقلاب – در داخل و خارج کشور با صدای سیاوش قمیشی زندگی کرده ایم , عاشق شده ایم, گریسته ایم, خندیده ایم و نفس کشیده ایم. با او بوده ایم و او با ما بوده است.

            موسیقی و صدای سیاوش همچون زندگی اش ساده, روان و بی پیرایه است و به سادگی در ضمیر پاک جوانان می نشیند و شاید از این روست که جوانان بسیار دوستش می دارند چرا که جوانی مظهر سادگی و یکرنگی ست. سیاوش قمیشی مانند سرزمین زادگاهش انسانی آفتابی است, آفتاب وجودش بی غروب باد.

HydroForum® Group HydroForum® Group

HydroForum® GroupHydroForum® Group

 


Video code provided by www.Bia2.com