AvA

Home
3tareha
Avaye Eshgh( Courtship )
Come on and see
Avaye del ( Religon )
Avahaye Asheghaneh ( Stories about LOVE )
Avaye Honar(Arts)
Radio and TV
bedonid az dele Ava
Favorite Links
Contact Me

Avaye Eshgh( Courtship )


گفته بودم چو بيايي غم دل با تو بگويم ... چه بگويم که غم از دل برود چون تو بيايي

Full Name:
E-Mail Address:
How did you hear about our web site?
What area of the web site did you find most usefull?
Overall how satisfied are you with the information on this web site?
How likely are you to recommend this web site to a friend?
Other comments:
  

چيزهائی وجود دارند که نميشود انها را به سرعـت دانست.  زمان درازی از عـمربايد صرف فهميدن انها شود. گرچه، انها از ساده ترين چيزها هستند  

ارنست همينگوی

 
 

 

 
‏||| از شبنم عشق خاک آدم گل شد ||| شوری برخواست فتنه ای حاصل شد ||| سرنشتر عشق بر رگ ‏روح زدند||| یک قطره از آن چکید و نامش دل شد |||‏

 فراز عشق

آشفتگی در راه و دنیا داشتم                                   

                                از فرا روی زمان افراشتم

قامتم همچون درختی بی نوا                              

                              بر سراپای رخت افراشتم

همچو ماهی من ز دریاهای دور                               

                                سیل زد بر پیکرم - کم نگذاشتم

همچو لالایی شبهای من ز غم                                   

                            بی تو با آئینه ها نقش نگاهت داشتم

از سراروی دیار عاشقی                                 

                                      از حضور عشق ماتم داشتم

تا که عاشق گشته ام در محضرت                          

                                  این من مجنون چه مرحم داشتم

يک حرف ساده

آمدگذشت ازمن سلام کرد بایک نگاه کار دلم را تمام کرد

پروانه های سبز قشنگ بود بایک نسیم خنده به من احترام کرد

مشتی از دفتر احساس های خود آمد و در کلاس دلم ثبت نام کرد

چیزی به نام عشق در اعماق جان من یکباره با تمام وجودش قیام کرد

آری چه زود رفت ودلم را دچار این انبوه زخم کهنه بی التیام کرد

من را سپرد دست جدایی وسرنوشت باران چشم های مرا مستدام کرد

گم شده در طوفان عشقت ........

دنبال کسی نباشيد که بتونيد باهاش زندگی کنيد !

دنبال کسی باشيد که بدون اون نتونيد زندگی کنيد


 

خوشبختی یعنی تسلیم نشدن در برابر بدبختی - آنتونی کوت

محبت خرجی ندارد در حالی که همه چیز راخریداری می کند - شامفور

خوشبخت ترین انسان کسی است که خداوند دلی پر احساس به او داده باشد - ویکتور هوگو


 


 

Enter content here

قصه شمع و نگاهت در وجودم شعله زد   

کز وجود آتشينم پند گيری صد هزار

عاشقانه و آسمونی فکر کنیم

 

بر بالین گرمش برف نشست  - زندگی او سرد گشت

 

از سردیش دلم یخ زد دلم را زیر پا گذاشتم و رفتم

 

رفتم و به دور دستها خیره شدم در دوردستها گلی زیبا دیدم

 

با دو دست سردم گل را چیدم با چیدنش گلم پژمرده شد و مٌرد

 

از پژمردنش قلبم شکست قلب شکسته ام را به باد سپردم

 

باد قلبم را به A3MAN برد - A3MAN در آسمان جاودانه شدم

 

asheghane

 

 

معنای عشق

 

می دونم عشق یه معنای دیگه ست

سرزمین دل یه معنای دیگه ست

می دونم سادگی جاش تو قصه هاست

دل سپردن به یه معنای دیگه ست

می دونم عاشقی راهش این نیست

عشق سرمایه وسودای دیگه ست

عاشقا ساده وبی رنگ و ریان

قلبشون مثل یه دریای دیگه ست

واسشون تا از دل و یار بگی

رنگ وروشون یه سیمای دیگه ست

شیشیه قلبشونم اگه شکست

دلشون خوش به فردای دیگه ست

عاشقا دیارشون شهر شبه

فکرشون تو خواب و رویای دیگه ست

شهرعشقشو مثل من بلدن

عشقشون سنبل عشقای دیگه ست

اون روز که عشق اومد دلمو برد

فهمیدم نیتش نیت دیگه ست

من که ساده بودم مثل وفا

نمیدونستم که دلش جای دیگه ست

مثل بارون نم نمک حرف می زدم

تا بگم چشمات شهلای دیگه ست

دلم را ریختم بیرون تا بدونه

تو دلم یه شور و غوغای دیگه ست

می دونستم حواسش اینجاست

توی اخرین نفس دلم می گفت

دیدی عاشقی هم به معنای دیگه ست

 ***************************************************************************

موجها خوابيده اند ، آرام و رام
طبل توفان از نو افتاده است
چشمه هاي شعله ور خشكيده اند
 آبها از آسياب افتاده است
در مزار آباد شهر بي تپش
 واي جغدي هم نمي آيد به گوش
 دردمندان بي خروش و بي فغان
خشمناكان بي فغان و بي خروش
 آهها در سينه ها گم كرده راه
مرغكان سرشان به زير بالها
 در سكوت جاودان مدفون شده ست
 هر چه غوغا بود و قيل و قال ها
 آبها از آسياب افتاد ه است
 دارها برچيده خونها شسته اند
 جاي رنج و خشم و عصيان بوته ها
 پشكبنهاي پليدي رسته اند
 مشتهاي آسمانكوب قوي
 وا شده ست و گونه گون رسوا شده ست
 يا نهان سيلي زنان يا آشكار
 كاسه ي پست گداييها شده ست
خانه خالي بود و خوان بي آب و نان
 و آنچه بود ، آش دهن سوزي نبود
 اين شب است ، آري ، شبي بس هولناك
ليك پشت تپه هم روزي نبود
 باز ما مانديم و شهر بي تپش
 و آنچه كفتار است و گرگ و روبه ست
گاه مي گويم فغاني بر كشم
باز مي بيتم صدايم كوته ست
............

 آبها از آسياب افتاده ، ليك
باز ما با موج و توفان مانده ايم
 هر كه آمد بار خود را بست و رفت
 ما همان بدبخت و خوار و بي نصيب
 زآن چه حاصل ، جز دروغ و جز دروغ ؟
زين چه حاصل ، جز فريب و جز فريب ؟
باز مي گويند : فرداي دگر
 صبر كن تا ديگري پيدا شود
 كاوه اي پيدا نخواهد شد ، اميد
كاشكي اسكندري پيدا شود

 

اخوان راست می گفت

کاشکی اسکندری پيدا شود.

 

follow me.....forever

Walk with me in love

عاشقانه همراه من گام بردار


Talk to me

about what you cannot say to others

به من از آن بگو
كه توان گفتنتش را به ديگري نداري


Laugh with me
even when you feel silly
بامن بخند
حتي آنگاه كه احساس حماقت ميكني

Cry with me
when you are most upset
بامن گريه كن
آنگاه كه در اوج پريشاني هستي

Share with me
all the beautiful things in life

تمام زيباييهاي زندگي را بامن شريك باش


Fight with me
against all the ugly things in life
در كنار من
با تمام زشتي هاي زندگي ستيز كن


Create with me
dreams to follow
با من
روياهايي را بيافرين تا به دنبال آنها برويم


Have fun with me
in whatever we do
در شادي هرچه ميكنم شريك باش


Work with me towards common goals
براي رسيدن به آرزوهامان
ياري ام كن


Dance with me
to the rhythm of our love

با آهنگ عشقمان با من برقص


Walk with me throughout life
بيا درسراسر زندگي در كنار هم گام برداريم

Let us hug each other
at every step in our journey
forever
in love

بيا تا ابد در هرقدم از اين سفر يكديگر را عاشقانه در آغوش گيريم.

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

...زندگي عشق و دگر هيچ

تولدی دوباره
چشمانش را بر من دوخته
دلش را بر دلم گره زده
يک بغل گل عشق بر روی قلبم چيده
سوار بر کالسکه ی سرنوشتم ميکند
و در جاده ی بهشت رهسپار
مهرش را روانه ام و
و اشکش از پياله ی چشمانش
پشت سرم بر روی سنگ ريزه های قدومم فرو می چکد
و زير لب زمزمه کنان می گويد:
دوستت دارم.
و من تنها ميگويم:
تقديم به تو با عشق.

از روزی که او را پیدا کردم و بنا شد که تا پایان راه با او همسفر باشم گويی دوباره متولد شدم و تصميم گرفتم امسال در تاريخ 04/06/84روز تولدم را به همراه تولدی دوباره جشن بگيرم.

عشق حجابی است ميان عاشق و عاشق

وقتی که بمبست غربت

سايه سار قفسم بود

زير رگبار مصيبت بی کسی تو تنها کسم بودی

 

زلف اشفته و خوی کرده و خندان لب و مست

پيرهن چاک و غزل خوان و صراحي در دست

نر گسش عربده جوي و لبش افسوس کنان

نيمه شب دوش به بالين من امد بنشست

سر فرا گوش من اورد به   اواز حزين

گفت که ی عاشق شوريده من خوابت هست

به نام او كه ستودني است

به تنهاييت عشق بورز

توی دنیا به دلی خوش نکنی دل خودت                     

                           دل میدی تا به دلش میره پی عشق خودش

****

تورو تنها میزاره میون این شهرغریب                       

                       میره از دیارتو پا میزاره رو هست و نیست

****

رسم دنیا شده غم میون این لجبازی                       

                       عشق از نفس افتاده به چی مینازی

****

پس گوش بده درد دلم     یادبدار                      

                       با عشق پلی به آسمان میسازی

****

این چند صباحی که در این غمکده ای

خوش باشی و دل به هیچ کسی نسپاری

****

به پای بید ریاضت مکش که بار ندارد            مبند دل به نگاری که اعتبار ندارد

00:18 بامداد چهارشنبه

يادته اون شب كه ما با هم آشنا شديم                       

                       نم نم بارون اومد ما از هم جداشدیم

وقتی که بارون میاد باز دلم تورو میخاد

نم نم بارون میاد باز دلم تورو میخاد

شعر رامش 

 

 

 ياد (شعر نو آسمونی)

من هميشه فكر مي كردم

           كه تورا بايد ديد ، كه تو را بايد خواست

چه شعريست كه درونم با صدايت آويخته

                  پرچم سرخ غرور

و چه خوش آن قدم خيره و پاك

            كه بيايد به دل سردم ، گرماي نگاهي بزند

    و برايم ز ترنم ، ز نسيم

             عطري از باغ و گلستان بزند

من به رويش سفري باز نمودم با عشق

      به سرا روي بهار

            به بلنداي خزان

شعله ي بوي جدائي آمد و بهارم پژمرد

            دل من را افسرد

                   گل من را پژمرد

به ياد عشقي جاودانه و شعرهاي سهراب با آهنگ LINKIN PARK

به اميد روزهای متعالی برای همه آسمونيها

 

به اميد تبلور جامعه دور از عشق

یک دعای زیبا

از خدا خواستم عادت های زشت

را ترکم بدهد.

خدا فرمود:خودت باید آنها را رها کنی.

***

از خدا خواستم به من صبر عطا کند.

فرمود: صبر، حاصل سختی و رنج است.عطا کردنی نیست،آموختنی است.

***

گفتم مرا خوشبخت کن.

فرمود:( نعمت) از من خوشبخت شدن از تو.

***

از او خواستم مرا گرفتار درد و عذاب نکند.

فرمود:رنج از دلبستگی های دنیایی جدا و به من نزدیکتر میکند.

***

از او خواستم روحم را رشد دهد.

فرمود:نه تو خودت باید رشد کنی.من فقط شاخ و برگ اضافی ات را

هرس میکنم تا بارور شوی.

***

از خدا خواستم کمکم کند همان قدر که او مرا دوست دارد،من هم دیگران را

دوست بدارم.

خدا فرمود:

آها،بالآخره اصل مطلب دستگیرت شد!

دوستای عزيزم حتما نظر بديد مطمئن باشيد يکطرفه نيست و خونده ميشه

 

 

انسان چگونه عشق بدست می آورد

انسان وقتی دل خودراپيدامی کندياازدل خودباخبرمی شودکه کسی دل اورابرده باشد

عشق بالاترين مرحله وبهترين مرحله برای رسيدن به مقصوداست

عاشقان هميشه غمگينن درواقع غم عاشقان مقدمه طرب آنهاست وطرب آنهامسبوق

به غم آنها.....

ما هرچه داريم ازعشق است مثل ماهی که هرچی داردازاب دارد

ماهيان رانقدشدازعين آب              نان و آب وجامعه ودارو و خواب

برای رسيدن به عشق بايدسختيها رو هم تحمل کردواگرانسان بخواهدشيرينی

نصيبش شودبايدآمادگی چشيدن سختيهاراداشته باشد

چوعاشق می شدم گفتم که بردم گوهرمقصود      

              ندانستم که اين درياچه موج خون فشان دارد

گوش کن صدايم را،ای غروب دلتنگی

يک تپش محبت باش، ای دل،ای دل سنگی

تو چه هستی آه ای دل،آتش گناه ای دل

گاه قطرهای لبخند،گاه،نوح دلتنگی

روزی آتش و کينه، روزی آب و آينه

گاه رومی رومی،گاه زنگی زنگی

من پرندهای آبی،با دو چشم مهتابی

تو قفس قفس خوبی،چشمه چشمه يکرنگی        چيست اشکهای من،چيست اشکهای تو

صوفيان وارسته،مانيان ارژنگی                              تو غزل غزل پيشه،راز جنگل و بيشه

من غزل غزل گريه ،غنچه غنچه دلتنگی                ما ميان دلهامان،با غزل پلی بستيم

از صداقت و رويا،تا شکوهی بيرنگی                      امتداد خاموشی!جاده فراموشی

مانده از تو سوسويی،در هزار فرسنگی                 از همه گسستی تو،بيصدا نشستی تو

                               کاش می شکستی تو،ای دل،ای دل سنگی

عشق يعني خاطرات بي غبار
دفتري از شعر و از عطر بهار

عشق يعني يك تمنا , يك نياز
زمزمه از عاشقي با سوز و ساز

عشق يعني چشم خيس مست او
زير باران دست تو در دست او

عشق يعني ماتهب از يك نگاه
غرق در گلبوسه تا وقت پگاه

عشق يعني عطر خجلت ....شور عشق
گرمي دست تو در آغوش عشق

عشق يعني "بي تو هرگز ...پس بمان "
تا سحر از عاشقي با او بخوان

عشق يعني هر چه داري نيم كن
از برايش قلب خود تقديم كن
.......

( از دوستان هر كس ذوق سراييدن شعر داره خوشحال ميشم بقيه اين شعر رو ادامه بده ........هدف فقط اينه كه بدونم از نظر شما عشق چيه........)

عشق يعني خلوت عاشق به شب، جانماز نيمه باز

عشق يعني لحظه ي تكبير روح، جسم خاكي غرق در احرام نور

عشق يعني اشك توبه در قنوت، خواندنش با نام غفارالذنوب

عشق يعني چشمها هم در ركوع، شرمگين از نام ستارالعيوب

عشق يعني سر سجود و دل سجود، ذكر يارب يارب از عمق وجود

عشق يعني لحظه ي ناب دعا، التماس ديدن رخسار يار!


عشق عشق می آفريند

عشق عشق می آفريند

عشق زندگی می بخشد

زندگی رنج به همراه دارد

رنج دلشوره می آورد

دلشوره جرأت می بخشد

 جرأت اعتماد به همراه دارد

اعتماد اميد می بخشد

اميد زندگی می آفريند

زندگی عشق می آفريند


عشق تصوير توست

عشق تصوير توست تو که در گيسوی مجعد آسمان ها خانه داری و از جام های آسمان لبريزی.

تو...تو که چشم هايت آئينه ی خداوند است و لبخندهايت تکرار بهشت در زمين.

در کدامين ثانيه ايستاده ای در امتداد زمان تا قدم بر مژه هايی بگذاری که سالهاست بارانی تواند؟

عشق تصوير توست بديع تر از دريا زيباتر از آسمان.

رنگين کمان تر از تو هيچ چشمی نخواهد ديد .

کاش ميدانستم کدامين پنجره بوی شال سبز تو را منتشر می کند...

 تو را مي جويم

ديشب كه نبودی تمام پنجره های كلبه ام غبار بي كسي گرفتند.

ای نور شبهای بي ستاره ام!ای ماه شبهای تنهایی ام!

دلم در عطش مه ها و نيلوفرها مي سوزد.

تو كه ماه شبهای مني، ببار و دل تشنه ام را سيراب كن.

ميان تنهایی نيلوفرها، ميان رازو نياز عاشقانه ی شقايق ها، دلم در التهاب تپش

پنجره های كلبه ام چه بي صدا فرياد مي زنند و نگاهم در انتظار بارش باراني از رحمت تو

چه بي صدا پلك بر هم مي گذارند.

من به تنهایی دلم خو گرفته ام، مي دانم كه تو درمان درد خستگی و گريه های مني.

ای درمان همه درد! ای نوش داروی همه درد! ای زلال همه عطش ها! تو را مي خوانم.

تو را مي جويم از انتهای عاشقانه ترين ترانه های دلواپسي، گوشه به گوشه ی قفس دلواپسي ام

تو را مي خوانم.

دلم را بنواز، دستم را بگيرونگاهم را به اوج آسمان هایی كه هر چه پرستوی عاشق پر مي زند برسان.


دو باره تنها شدم

 به نام عشق

دوباره تنها شده ام, دلم دوباره گرفته است. چرا هيچ كودکی به من لبخند نمي زند؟ چرا هيچ غنچه ای به ياد من باز نمي شود ؟

وهيچ باراني از ناودان های شكسته ی خانه ام عبور نمي كند؟

خدايا! دلم دوباره هوای تو را كرده است. خودكارم را از ابر پر مي كنم و برايت از باران مي نويسم.

يادم از بال های فرشتگان در كنارم مي افتد و گل های داوودی كه لحظه هايم را مترنم مي كنند. به ياد شبي

مي افتم كه تو را در ميان شمع ها ديدم. پروانه هایی را ديدم كه از تو خبر مي دادند. دوباره مي خواهم به سوی تو بيايم.

تو را كجا مي توان ديد؟ در آواز شب آويزهای عاشق؟ در چشمان آهوی مضطرب؟ در شاخه های یک مرجان قرمز؟

در سلام دختر بچه ای كه تازه نام تو را ياد گرفته است؟ يا در شعر نيمه تمام شاعری كه ديشب برای هميشه سكوت كرد؟

دلم مي خواهد وقتي باغ ها بيدارند برای تو نامه بنويسم و از سيب هایی كه هيچ گاه به ديدنم نيامده اند, گله كنم.

دلم مي خواهد تو نامه هايم را بخواني و جواب آنها را به نشاني همه ی غريبان جهان بفرستي.

دوباره تنها شده ام. كاش مي توانستم تنهایی ام را برای تو معناكنم و از گوشه های افق برايت آواز بخوانم.

كاش مي توانستم در بيشه ای گمنام زير سايه ی شمشادها باشم.

كاش مي توانستم هميشه از تو بنويسم. دوباره تنها شده ام. دوباره شب, دوباره تپش اين دل بي قرار,

دوباره سايه ی حرف های تو كه روی ديوار روبرو مي افتد. دلم مي خواهد همه ی آسمان ها كنار بروند,

دلم مي خواهد همه ی ديوار ها پنجره بشوند و من تو را در چشمانم بنشانم.

دوباره شب, دوباره تنهایی و دوباره خودكاری كه با همه ی ابرهای عالم هم پر نمي شود.

دوباره شب و دوباره ياد تو كه اين دل تنها را بيدار نگه داشته است.

اين تویی بهونه دست من مي دی

دلتنگی تو نشون من مي دی

اين تویی كه دست رو قلبم مي زاری

توی خلوت دلم و تكون مي دی

گر چه من فراری و خيلي بدم

راه خونت و نشون من مي دی

اين تویی كه اشكام و مي چكوني

وقت گريه دست برام تكون مي دی

قدر اشكای جوان تائب و

تو قيامت به همه نشون مي دی


گاهی...

گاهي…

گاهي فاصله ي آسمان تا زمين كم مي شود، به اندازه اي كه اگر دست هايمان را

به سمت آسمان بلند كنيم، مي توانيم لطافت ابر ها را حس كنيم.

اين لحظه براي همه قابل تجربه است به شرط آنكه كمي به فكر دل هاي بزرگ باشيم.

به فكر بزرگترين دل عالم كه غريب تر از هميشه، تنهاي تنها صحراها را دور از چشم من و تو مي پيمايد.

آقا بيا!

چند وقت است دلمان لطافت ابرها را فراموش كرده است و دستهايمان قنديل بسته اند.

بيا! شايد كه عباي آفتابي ات، دست هاي قنوت بسته مان مرا فرا بگيرد و قنديل هاي التماس آب شوند.


راز عشق

عشق يعنی لحظه های التهاب

عشق يعنی لحظه های ناب ناب

عشق يعنی همچو من شيدا شدن

عشق يعنی قطره و دريا شدن

عشق يعنی ديده بر در دوختن

عشق يعنی در فراقش سوختن

تولد بانوی هر دو عالم حضرت فاطمه زهرا رو به همتون تبريک ميگم.

التماس دعا.


محبوبه حيدر

وای بر من ياس پهلويش شکست

از جفای داس  پهلويش  شکست

ريشه های  عشق را  خنجر  زدند

تيشه  بر  محبوبه ی   حيدر   زدند

يک  شقايق   بود   بر   ديوار   چاه

محو  شد  از  اشک  او  تصوير ماه

Baraye OO Minevisam
Salam  azizam.roberoye panjareh otagham neshastam.dar yek shabe kamelan mahtabi va khoobe khoda.saat pasi az shab gozashteh va fekr konam morghane sobhgahi avaze khdoeshan ra sar mdiahand.
Midooni ke man shabo rooz khab nadaram.haamsh minevisam va be yade to zamanam ra separy mikonam.
Aye mahbobe man agar dar aseman hameh setareha baram gahribeh bashand, yeki az anha ke soso konan hamisheh be man cheshmak mzianeh to hasty.
Aye shere eshgh va aye monese dardhaye man, khodet midooni man toye in donya hichi nadaram va az hich kas tavaghohi nadaram.zendeham ama mordeh nafas faghat mikehsam.alan dar in modati ke man be inja amadam, hata yeki az familha yeki az onhai ke kheli edea miakrdand va migoftand ma dooset darim ma ashgehtim hata yek bar ham be man nagoftand halet chetoreh.
 Azizam az amaghe vojodam nemikham hich kaso bebinam be hamoon khodai ke dar dele to hast man mikham zendegi konam ba ehsghe to dar panahe khoda va ba nafashaye to be oje behtarin chizhaye donya miresam.
Amin...

Azizam ba ashke chesham barat minevisam:
hanozam dar paye onam ke ashakamo roye gonam ba on dastaye por mehresh kone pako bege jonam bege jonam nakon gereh manam injam bezar dastato to dastam to ehsash mano mikhay manam ey vay toro mikham khodaya eshghe man pake doroste eshghi az khake manam on asheghe khaki ke az eshghe to del chake ....

غزلهای مرا تو ميفهمي ...... غزلهاي سپيدم را ، هنوز تنها تو ميفهمي هنوز هم شعرهايم را ، تك و تنها تو ميفهمي شب بي توشب مرگ است،شب باتوشب ميلاد چه ميجويم ؟ چه ميخواهم ؟ ازاين شبها توميفهمي چه تقدير غم انگيزي ، لب دريا ولي تشنه دليل تشنه بودن را ، لب دريا تو ميفهمي فقط در آسمانها ما ، به هم نزديك نزديكيم ولي روي زمين - دوري - ميان ما تو ميفهمي ومن هم مثل تو بالم درون يك قفس مصلوب كه طعم آخرين شام مسيحا را تو ميفهمي و بانو اين غزل امشب وصيتنامه من بود عزيزم اين حقيقت را ، همين فردا تو ميفهمي اینا رو هم به همه عشاقی که از هم دورند تقدیم میکنم.متن قشنگیه که نمی دونم کجا دیدمش ولی قشنگه نه؟!یه حس غریبی توشه نه؟تقدیم به همه برگ گلها مثل نیلوفر من!
2